روزمرگيهاي آرميتا

ساخت وبلاگ
عشق مامان آرميتاي عزيزم الان كه دارم برات مينويسم ٢٧ آبان ساعت ٥/١٢ دقيقه بعدازظهره و تو تازه راضي شدي كه دراز بكشي تا خوابت ببره هنوز هم كه نزديك به ٣ سالته در مقابل خواب مقاومت ميكني و كم خوابي😫😅☺️  عزيزكم امروز صبح با هم رفتيم بيرون ماشين مينيون سوار شدي و رفتيم پارك فقط سرسره بازي كردي چون فقط عاشق سرسره اي و كلي خوش گذشت اما به زور آوردمت خونه😔😁 چند وقتيه عاشق دايناسور شدي كه البته بهش ميگي آيناسور😂 و ميخواي كه ما كنترل دارش رو برات بگيريم☺️آرميتا دوست داري كيك تولدت ماشا باشه و هزار باره كه ميگي اما هنوز تصميم نگرفتيم كه چه جوري برات تولد بگيريم چند وقتيه غير از مامان بزرگت بابا بزرگت هم مريض شده دوران و شرايط سختي بود و بابا حميد همش درگير و ماهم به هر حال درگير ميشيم اما اشكال نداره اين نيز بگذرد. عزيزم بدون كه خيلي وست داريم و همه اميد ما تو هستي و اميدوارم ياد بگيري از همه لحظه هاي زندگيت لذت ببري و موفقيت براي تو هست و بايد بدستش بياري💕💕❤️❤️❤️💋💋💋💋💋💋 مامان فائزه😍😍😍
آرمیتا /ARMITA...
ما را در سایت آرمیتا /ARMITA دنبال می کنید

برچسب : روزمرگيهاي, نویسنده : armita-gallehdario بازدید : 129 تاريخ : چهارشنبه 22 آذر 1396 ساعت: 16:44