آرمیتا /ARMITA

متن مرتبط با «اولین شب یلدا عروس» در سایت آرمیتا /ARMITA نوشته شده است

اولین روز مدرسه

  • امروز 31 شهریور ماه هزار وچهارصد , جشن شکوفه ها بود . وتو امروز آرمیتای عزیز در مدرسه ثنا جشن آغاز سال تحصیلی شرکت کردی .عزیزم تو دیگه بزرگ شدی و با پشتکار و دقت و تلاشی که انجام می دی می دنم ... در آینده خطی تاثیرگذار بر زندگی فردی و اجتماعی  خواهی داشت ...آموزش و یادگیری یکی از مهمترین و ضروریترین بخش در زندگی ست و تو این رو بخوبی می دانی ....دیشب می گفتی که صبح زود نمی تونی بیدار بشی اما صبح اول وقت ساعت 7 بیدار شدی تا برای جشن ساعت 9 صبح آماده بشی ...شوق و اشتیاقی بسیار در چشم هایت بود .... مامان مو هایت را بافت و لباس فرم مدرسه را پوشاند ... و تو در دل احساس عجیبی داشتی ...بله آرمیتا جان بزرگ شدی و زمان فرارسیده تا از محیط خانه بیرون بیایی و پا در اجتماعی بزاری....متاسفانه در طی دوسال گذاشته به دلیل پاندمی ویروس کرونا خیلی اذیت شدی و ما از ترس بیماری نمی توانستیم تورو پارکو مراکز بازی ببریم که البته بسیاری از مراکز بازی تعطیل بودن و الان که دارم برات می نویسم همچنان تعطیل هستند.....شروع تحصیل تو با کلاس های آنلاین از خونه ست و انشالله چند ماه بعد بعد از واکسیناسیون همگانی احتمالا بتونی به مدرسه بری و ادامه تحصیل رو حضوری در کنار همکلاسی هات داشته باشی....راستی مامان فائزه هم خیلی شوق واشتیاق تو این چندروزه که لوازم و کتاب های مدرسه تو گرفیتیم این شوق و اشتیاق رو می شد از نگاه هاش و عجله در جلد کردن کتابها متوجه شد .... شاید هم یاد دوران تحصیل کلاس اولی خودش افتاده بود......امروز وقتی روپوش مدرسه روپوشیدی و مغنه تو زدی احساس عجیبی داشتم.... احسای همراه با شوق و استرس و حس و حال عجیبی بود ... دخترم بزرگ شده و وارد مرحله جدیدی از زندگیش شده آغاز راهی طولانی و بسیار ج, ...ادامه مطلب

  • شب بیداریهای آرمیتا

  • آرمیتا جونم خوشگل مامان الان که دارم برات مینویسم ساعت 20 دقیقه به 2 بامداد هست و تو هنوز نخوابیدی و داری دورا نگاه میکنی عاشق کارتون دورا هستی و دوست داری همه کاراش رو انجام بدی و میخوای پرواز کنی و بابا ,بیداریهای ...ادامه مطلب

  • اولین سفر ما با تو

  • ارمیتای عزیز ما بعد هشت ماه و نیم اولین سفرمون رو با تو به شمال رفتیم همراه با خاله آرزو و فرشته و بچه ها ... سفر خیلی خوبی بود تو تو مسیر ساکت بودی و همش خ.اب بودی اما نزدیک شمال یک ساعتی حسابی کلافه شده بودی و غرغر می کردی و مامان رو حسابی اذیت کردی . تو شمال ما لب آب چادر زیدم و تو تو چادر خواب بودی و من تو رو به زور بیدار کردم تا چند تا عکسی بگیریم و اینهم اولین بار ست که دریا رو میبینی . دوست دارم.عزیزم دقیقا روزی که 8 ماهت تموم شد و وارد نه ماهگیت شدی مامان رو گفتی و من کلی کیف کردم و حدود دو هفته بعدش بابا رو و من و بابا کلی ذوق زده شدیم ;; ;,اولین سفر ماه,اولین سفر به ماه,اولین سفر به کره ماه,اولین سفر انسان به ماه,اولين سفر به كره ماه,اولين سفر انسان به ماه,فیلم اولین سفر به ماه,تاریخ اولین سفر به ماه,اولین جمعه ماه سفر ...ادامه مطلب

  • اولين شب يلدا

  • آرميتاي خوشگلم امسال اولين يلدايي بود كه تو در كنار مايي. و ما خونه بوديم. فقط يه سر رفتيم خونه بابا بزرگت چون كنار خونه ما هستن رفتن خونشون تحت هر شرايطي راحته و ممكن...... خونه ماماني نرفتيم چون هم خودش مريض بود هم پسرخاله ها ما هم ترسيديم يه موقع خداي نكرده به تو سرايت نكنه . بابا رفت دنبال لباس شب يلدا براي تو اما پيدا نكرد. يه لباس قرمز داشتي، همون رو تنت كرديم و يه چند تايي ازت عكس انداختيم. راستي داشتم ميومدم بهت موز بدم پام خورد به صندليت و انگشت كوچيكم ورم كرد و درد ميكنه حالا بستمش ببينم چي ميشه. دختركم يلدات مبارك. انشالله هميشه سلامت و موفق باشي. ,اولین شب یلدا,اولین شب یلدا نی نی,اولین شب یلدا عروس,اولین شب یلدا برای عروس,اولین شب یلدا پسرم ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها